داستان دخترک کبریت فروش

تومان

توضیحات

داستان دخترک کبریت فروش

داستان دختر کبریت فروش داستانی نوستالژی و دراماتیک است که در دوران کودکی آن را شنیده ایم . این داستان در حین خشونت فقر با نشان دادن لطافت معصومیت یک کودک به داستان زیبایی خاصی بخشیده است.

داستان در مورد دختر کوچکی است که از طرف ناپدری اش وادار می شود که در سوز و سرمای برف زمستان با لباس هایی کهنه و کفش هایی پاره به خیابان های رد برود و از عابرین درخواست کند تا چوب کبریتهای او را بخرند و به دلیل ترس از ناپدری تا تمام شدن آخرین دانه ها باید در خیابان می ماند. تا این که در یکی از همین شب های سرد…

( در این سایت داستان های زیبای دیگری مانند ببر کوهستان و پنجره وجود دارد که می توانید به صورت رایگان بشنوید)

نوستالژی

این داستان کوتاه رایگان به شما دوستانی که به شنیدن رمان های تامل برانگیز و نوستالژی علاقمند هستید و همینطور دوست دارید  فرزندانتان با مفهوم انسانیت آشنا شوند توصیه می شود. برای شنیدن این داستان زیبا به صورت رایگان کافی است وارد قسمت خرید محصول شوید و بدون پرداخت هزینه فایل داستان را دانلود کنید.

قسمتی از متن این کتاب داستان دخترک کبریت فروش

شب سال نو بود. هوا سرد بود. برف می‌بارید.

دخترک کبریت فروش، در خیابانهای سرد و پربرف می‌گشت و با صدای بلند می‌گفت: «کبریت … کبریت دارم، خواهش می‌کنم بخرید!»

اما کسی به او اعتنایی نمی‌کرد. همه تند و تیز از کنارش می‌گذشتند و می‌رفتند. زنی از دور پیدا شد.دخترک به طرفش دوید و التماس کرد: «خانم ، خواهش می‌کنم از من کبریت بخرید!»

– لازم ندارم دخترجان . در خانه، کبریت زیاد دارم.

برف تندتر می‌بارید. دخترک از سرما می‌لرزید.

– وای، چقدر سرد است! باید به خانه برگردم. اما نه … تا کبریتها را نفروشم نمی‌توانم برگردم، چون پدرم دوباره کتکم میزند.

دخترک ایستاد. دستهای یخ زده خود را جلوی دهانش برد و به آنها « ها » کرد؛ و بعد دوباره به راه افتاد ….

کلیپ زیر به مناسبت روز دختر تقدیم شما

 

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “داستان دخترک کبریت فروش”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ممکن است دوست داشته باشید…

فهرست